وبلاگ :
يادداشتهاي شخصي محسن مقدس زاده
يادداشت :
جدايي نادر از سيمين !
نظرات :
9
خصوصي ،
64
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
از طرف پيمان معادي
نوشته اي دردناک از پيمان معادي
بازيگر نقش نادر در فيلم جدايي نادر از سيمين
سلام کردن گاه رسميتي مي دهد که نمي شود از دل حرف زد .
بگذاريد آخرين رديف سينما نشسته باشم و خيره به نقش آرايي شما
روي پرده هايي که روزگاري نه چندان دور پاره اش ميکرديد حرف بزنم .
ما نه گوسفنديم و نه خود را به خريت زده ايم.
تنها تفاوتمان اينست که بلندگو ها را به شما داده اند و تماشاچيگري را به ما
پيش فروش کرده اند . شما ميتازيد و گرد و خاک ميکنيد ...
ما چشمهايمان از غبار ِشما و اشک هايمان گِل ميشود اما
چيزي نمي توانيم بگوييم . نه اينکه آزادي بيان نداريم ....
چرا داريم ، مشکل اينجاست که آزادي پس از بيان نداريم .
روي سخنم با شماست که گيشه ها را در دست گرفته ايد
و آنقدر عوامل پشت صحنه داريد که سالي يک فيلم را ساخته
تدوين و ميکس کنيد تا عيد ها کنار سفره هفت سين
براي فرزندانتان از خستگي هاي يکسال زحمت بگوييد و آنها به شما
افتخار کنند که چه مردانه دم از حقيقت ميزنيد .
دلم از روزگاري ميگيرد که " آدم برفي" ، جرم بود .
" مارمولک" به زير پا ها خزيد ، گربه هاي اشرافي ايراني در
زيرزمين ها بايگاني شد ." دايره" را دو سال دور زديد و دم از سينماي خلاق زديد.
ناصر تقوايي اين روز ها خاک ميخورد... مخملباف پاي ماندن نداشت ...
بهرام بيضايي با تمام دنيا قهر است.
مسعود کيميايي هنوز خواب اسطوره هايش را ميبيند ...
پرويز فني زاده که در خاک باشد ، بهروز وثوق که ممنوعه و فاطمه
معتمد آريا مفقود الاثر ..بايد پرچمدار سينماي ما حامد کميلي شود ...
بايد مسعود ده نمکي اپراي مجلل در گيشه ها به راه بيندازد...
بايد فريدون جيراني يک هفته شب نخوابي بکشد تا برنامه ترور شخصيت بازيگر هاي ما را بکشد .
بگذار اين فرياد نصفه اي باشد که از گلوي يک نسل بيرون پريده است .
نسل ما را ببخشيد ... ما خواستيم نفهم بمانيم ... نشد ... به خدا نشد ...
وقتي "داش آکل" به غيرتمان زد ...
وقتي "قيصر" به پاشنه هاي خوابيده ي ما خنديد ...
وقتي "مسافران" را نفس کشيديم ..
وقتي "هامون" را به جان نا خود آگاهمان انداختند
...
دست ما که نبود . ما "گاو ِ " مهرجويي را ديده ايم که گاو نمانيم....
ندانستيم از" باشو" هم غريبه اي کوچکتر ميشويم.
ما را ببخشيد که طعم سينماي خوب را چشيده ايم ....
ما را ببخشيد اگر دستهاي لرزان اکبر عبدي در "مادر" از يادمان نرفت ...
اگر کمر خميده معتمد آرياي "گيلانه" را تا خورديم ..
اگر با حاج کاظم " آژانس شيشه اي" ، عذاب وجدان گرفته ايم ...
اگر در" مهاجر" ، جبهه هايمان را ديد زده ايم .اگر طعم ناب گيلاس را چشيده ايم .
اگر پاي " بايسيکلران" ، خوابمان گرفت و به خود فحش داديم.
اگر فريماه فرجامي را خنديديد و ما خاطراتمان آتشمان زد ....
شما اهل به خود آمدن نيستيد ، نبوديد ... اما بدانيد سکوت ما از سر بي کسييست ...
مارا در اين بي کسي گِل گرفته ايد و دل اين نسل براي " ناخدا خورشيد" ها تنگ است ...
ما خون دل ميخوريم و بزرگان اين سينما سکوت ميکنند ....
شما هم ميتازيد ....
آقاي اخراجيها
آقاي پايان نامه
آقاي ضد سينما
اينجا هرچه شود ..... هر چه باشد ....هنوز ايران است
کاش اين نسل آنقدر غيرت داشته باشد تا گوش هميشه طلبکار شما را ، به اين نوشته برساند ...
آنقدر که.... بي اجازه به رخشان کشيده شويم .
پاسخ
بازي با کلمات و عبارات احساسي در اين وبلاگ جايي ندارند. تک تک فرمايشاتي که فرموديد جاي صحبت دارند ولي اينجا بنده چند سطري را نگاشته ام که اگر فرمايشي در نقد آنها و البته با دلايل محکم و استوار به جاي بازي با کلمات و احساساتي کردن فضا داريد بنده در خدمتتان هستم. موفق باشيد.